Roman-vijeh.blog.ir

رمان ویژه

Roman-vijeh.blog.ir

رمان ویژه

سلام خوش آمدید

حوادث پس ازعاشوراقسمت آخر

پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۲۶ ب.ظ

روزی موسی ازخداخواست زنده شدن مردگان رابه اونشان دهد.خدابه اوگفت به من شک داری وفکرمیکنی باتوهم مواجه هستی.موسی گفت توازهمه چیزباخبرهستی آری به توشک کرده ام.

خدادستوردادچندپرنده زنده راسرببردوهرکدام رادرپیاله ای بکوبدوهرقسمت رادرکوهی بگذاردوهمانجایی که بودبرگردد.

موسی به چشم دیدکه همه پرندگان جلوی اوزنده وحاضرشدند.خدابه موسی گفت من گفتم هست شووآنهاهست وحاضرشدندباوجوداینکه توآنهارانیست کرده بودی.هست ونیست توهم دردستان من هست.سپس موسی ازگناهی که کرده بودوشکی که به وجودخداداشت نزدخدابرزمین سجده کردوازهرنظرتابع اوبود.

حسین نوه پیامبربودوسربریده اوهزارقصه رابوجودآورد.سری که بریده بوددربرابریزیدقرآن خواند.سری که بریده بودعزیزدل دخترپیامبربود.

مشابه همین اتفاق درکربلارخ داده بودارتش یزیدسرحسین رادورازتن نموده بودندوقصدنداشتندکه آن راهم سرجایش بگذارند.درعین حال هرسال عده زیادی هنگام نوشیدن آب سلام برحسین میگفتندولعنت به یزیدمینمودندودرهرمکان درساعت بریده شدن سرحسین عزاداری مینمودندوبیشتردرکربلاحضورمیافتندونمازروزعاشورارامیخواندند.

یزیدفردی بودکه به وجودخداشک داشت وسرافرادتشنه رابریده بودوهمواره همه ازاودوری میکردند.

  • سیدمحسن احمدی فلاح نژاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

برترین سایت در زمینه رمان وداستان

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران